از مشخصات نوابغ یکی دور اندیشی و دیگر تشخیص اشتبا هات مو جود است . بر اساس این دو شرط فروید مستحق است که نابغه نامیده شود . زیرا که واقعاً حیرت انگیز است که این مرد دانشمند در چه شرایط گو نا گون و مشکلی خود را از بند وقید افکار غلط زمان خود رهانید و با دور اندیشی عجیب خود جان تازه ای به مسائل روانشناسی دمید. ولی باید متذکر شد که هیچکس حتی تابغه نیز نمیتواند کاملاً از قیود زمان خود آزاد باشد و مسلماً بعضی از افکار عصر در او اثر خواهد گذاشت .آشنا شدن باین تاٌثیر در فروید نه تنها از لحاظ تاریخی اهمیت دارد بلکه برای فهم بیشتر اصول روانکاوی نیز مهم میباشد.
یکی از اصول افکار فروید تمایل به اهمیت دادن به عوامل بیو لوژیکی است. افتخار می کرد که یک عهلم است و بخصوص متذ کر می شد که روانکاوی علم است . « هارتن » که در یکی از نوشته هایش اصول روانکاوی را با مهارت خاص بیان نموده می نویسد « دلیل اینکه پسیکو آنالیز بر اساس بیولوژی قرار گرفته است این است که جنبهٌ علمی بخود بگیرد و اجازه استفاده از روش های علمی را داشته باشد ». در تحلیل عقاید « دلر» هارتمن معتقد است که اگر ادلر عقاید خود بخصوص عقیدۀ میل بقدرت را بر اساس بیولوژی میگذاشت زیاد تری نصیب او میشد.
تاثیر بیولوژی در عقاید فروید از سه جهت است : یکی اینکه بنظر او مظاهر روانی نتیجه عوامل شیمیایی و فیزیو لوژیکی موجود در ارگانیزم می باشد . دوم اینکه پدیده های روانی را نتایج عوامل ارثی و ساختمانی می پندارد. و سوم این عقیده که اختلافات روانی میان زن ومرد نتیجۀ نوع ساختمان جسمانی آنهاست . نظریۀ اول عامل اصلی ایجاد تئو ریهای غرائز و سرشت و بخصوص غریزۀ مرگ بوده است . بنظر فروید غرایز انگیزه های درونی هستند که مدام در فعالیت هستند و موجود را بطرف ارضاء خود تحریک میکنند. نظریۀ دوم بر اساس این عقیده است که انرژی حیاتی در مراحل معینی از زندگی بواسطۀ تا ثیر وراثت بروز میکند واین مراحل عبارتند از مرحتۀ دهانی و مخرجی و تناسلی و جنسی. این نظریۀ تا اندازهای نیز مسئول بوجود آمدن تئوری عقدۀ ادیپ می باشد .
نظریۀ سوم فروید، اساس عقاید او را در مورد روانشناسی زن تشکیل میدهد. این طرز فکر در جملۀ معروف او « آناتومی یعنی سر نوشت» خلاصه میگردد و همین تئوری اساس عقیدۀ دو جنسیتی می باشد. بعقیدۀ فروید در هر انسانی دو تمایل به مرد و زن بودن وجود دارد. اساس میل مرد بودن در زنها این است که آنها میل دارند که آتت تناسلی مرد را تصاحب کنند. همچنین ترس مرد از نشان دادن رفتارهای «زنانه » اصولاً بر اساس ترس از اخته شدن قرار دارد.
تاثیر تاریخی دیگری که عقاید فروید بر دانش امروز ما داشته است بصورت منفی میبشد. در نتیجه تحقیقات اخیر علمای اجتماع و مردم شناسان ، معلوم شده است که قسمتی از عقاید فروید جنبۀ جهانی ندارد و بر مردم بعضی از فرهنگها و اجتماعات صدق نمیکند. در قرن نوزدهم یعنی زمان فروید دانش مردم در مورد اجتماعات مختلف بسیار کم بود و کلیاتی را که در مورد اجتمهع بخصوصی صدق میکرد ، در بارۀ اجتماعات دیگر صادق می دانستند. فروید نیز این اشتباه را مرتکب شد. بدین معنی که تصور کرد عقایداو راجع باجتماع بخصو صی که در آن زندگی میکرد در بارۀ همۀ افراد اجتماعات انسانی نیز صحیح است . البته تا ثیر این بی اطلاعی در بارۀ جوامع دیگر باعث شد که فروید به رل غرایز در رفتار انسان اهمیت زیاد تر از ی بدهد و با وجود اینکه او تاثیر محیط و بخصوث خانواده را منکر نشد، ولی بنظر او پدیده های اجتماعی اصولاً نتیجۀ ساختمان غرایز می باشند.
یکی دیگر از مشخصات بارزروش فروید در حل مشکلات روانی،عدم دخالت اخلاقی در پدیده های روانشناسی بود. این روش مطابق نظریۀ او در بارۀ علمی بودن روانکاوی می باشد و تا ثیر بسزائی در مشاهده و تعبیرخصوصیات روانی او داشت. این کناره گیری از قضاوت اخلاقی بنظر «اریک فرام» نتیجه تئوری «تولراسیون» است که در آن زمان در افکار فلسفی و اقتصادی وسیاسی روشنفکران زمان فروید وجود داشته است .
یکی دیگر از اصول مهم فروید این است که بنظر او عوامل روانی زوج های مخا لف موجودند. این طرز فکر نیز در اثر تا ثیر فلسفه «دوئا لیسم» که در عصر فروید شایع بود بوجود آمد.
بر اساس همین نظریۀ بود که هر تئوری غریزه شامل دو دسته عوامل مخالف یکدیگر عرضه شده است. مهمترین زوج های مخالفی که فروید در شخصیت بشر کشف کرد غرایز از یکطرف و «خود» از طرف دیگر است . بنظر او کشمکش این دو قوا اساس بوجود آمدن نوروزها است . دیگر از عوامل مخالفی که فروید در دو قطب کاملاً مخالف یکدیگر قرار می دهد موضوع «مرد» و«زنی» است و بنظر او این فرق در نتیجۀ ساختما نهای مختلف جسمی این دو گروه می باشد. قالبی بودن این افکار فروید تشریح مسائلپیچیده انسان را برای او آسان می نمود. مثلاً با این روش بهتر میتوان فهمید که چرا به عقیده فروید عواملی که در یک دسته از پدیده های روانی وجود دارند ، در دسته مخالف آن پیدا نمی شود. بدین معنی که سرشت شامل تمام عواملی که تحریک بارضاء میکند می باشد، ولی بر عکس «خود» فقط وظیفۀ سانسور کردن و متعادل نگا هداشتن را دارا می باشد. ولی در حقیقت هر دو قوای مذ کور کشش برای رسیدن بهدفی را دارا می باشند. با این طرز، قالبی بودن روش فروید همچنین ساده تر است تشریح کنیم که انرژی مصرف شده در یک سیستم روانی خود بخود از مقدار انرژی سیستم مخالف میکاهد. مثلاً هر چه نوع دوستی بیشتر شود خود دوستی کمتر میگردد.
یکی از مهمترین و آخرترین مشخصات دیگر افکار فروید ، طرز فکر تکاملی یا«اولو سیو نیست» اوست. چون این قسمت از نظریات فروید، زیاد مورد بحث قرا نگرفته است و چون این قسمت حائز اهمیت زیادی در فهم تئو ریهای پسیکو آنالیز می باشد لذا سعیخواهیم کرد که کمی مبسو ط تر از موضوعات دیگر در بارۀ آن بحث کنیم .
فروید از لحاظ طرز فکر در دستۀ مکا نیستیک- اولو سیو نیست فرار می گیرد زیرا که اساس عقاید او این است که بعد از پنچ سالگی موضوع تازه ای اتفاق نمی افتد ، بلکه تمام عکس العمل ها بعد از سن مذکور، کراری از وقایع گذشته است. این طرز فکر بصورتهای مختلفی در نوشته های پسیکوآنالیستیک او ظاهر میگردد. مثلاًدر مورد مسئلۀ اضطراب، فروید همیشه مشاهده میکرد که نمو نه های قبلی اضطراب در بیمار وجود داشت ، بنا بر این باین نتیجه رسید که اضطراب اولین دفعه در موقع تولد ظاهر میگردد و همۀ اضطرابهای بعدی فقط تکراری از آن هستند . این طرز فکر فروید مسبب ربط دادن مراحل مختلف رشد در فرد انسان به مراحل تکامل در انسان بطور کلی می باشد و همچنین دلیل علاقۀ او به مردم شناسی بوده است. در کتاب « بت پرستی و قوانین اخلاقی» فروید متذکر می شود که زندگی روانی مردم اولیه از این جهت جالب است که مراحل اولیه تکامل روانی ما را بخوبی حفظ شده است نشان میدهد. بهترین نمونۀ طرز فکر مکانیستیکی فروید تئوری تکرار اجباری او می باشد. در تئوریهای دیگر فروید مانند تئو ری تمرکز و تئوری باز گشت و تئوری انتقال نیز تا ثیر این طرز فکر دیده می شود و بطور کلی اساس تشرح رفتار کنونی فرد بشر بر اساس رفتار های دوران کودکی او می باشد .