در كتاب (شرح خواب و رؤیا)، اصول اصلی تئوری روانكاوی فروید نیز مطرح
شده اند. فروید، پایه گذار روانكاوی، متخصص و پزشك بیماری اعصاب و روانشناس،
بعد از اشغال اتریش از طرف آلمان فاشیسم در سال 1938 به دلیل یهودی بودن به
لندن فرار كرد و درآنجا در تبعید درگذشت. آثاراواز نظر سبك ادبی و نثرعلمی، چنتن
درخشان بودند كه امروزه جایزه ای ادبی نیز بنام وی تعیین شده است . گرچه
هرچند مدتی، غیرعلمی بودن بعضی از نظریه های روانشناسانه او اثبات میشوند
ولی منتقدین ادبیات و فرهنگ، جای جدیدی در زمینه های ادب و فرهنگ برای وی
یافته اند. عمومیت دادن تئوری روانكاوی او در علوم انسانشناسی و دین نیز
مدتهاست كه با شكست روبرو شده است .
فروید میخواست در زمان خود به اهمیت علمی داروین گردد ولی امروزه كوشش
میشود تااورا در ردیف ادبی گوته قراردهند، چون روانشناسی به اصطلاح دینامیك و
دراماتیك او، خواننده را با كمی قدرت خیالپردازی بیاد آثار گوته و شكسپیر می اندازند.
وگرچه شناخت او موجب چهارچوبی برای اشتغال قرن بیست به موضوعات و
مقولاتی مانند :تفكر، طبیعت انسان، و آرزوی سعادت، گردید، ولی اوراامروزه
فیلسوف بحساب نمی آورند. رشته هایی مانند : دین، علم زیباشناسی ، و فرهنگ
مردم، تحت تاثیر نظرات فروید، مسیر و جریان جدیدی یافتند. روانكاوی فروید روی
شاخه های دیگر علوم همچون : جامعه شناسی و فلسفه نیز تاثیر گذاشته است .
فیلیپ ریف، متفكر آمریكایی، اورا نخستین اخلاقگرای غیرمذهبی نامید . در جامعه
شناسی و تئوری اجتماعی-انتقادی، افرادی چون: آدرنو، اریش فروم، ماركوزه و
هوركهایمر، زیر تاثیر او قرار گرفتند. فروید از نظر ادبی، مهمترین مقاله نویس زمان
خود بود و همچون مونتاین یك مقاله نویس اخلاقگرا است . بعضی از منتقدین ادبی
آمریكا، آثار اورا در ردیف آثار: پروست، جویس، و كافكا قرار میدهند. او چون خالق
اسطورههایی جدید شد، باید بین كارهای علمی و فرهنگی اش اختلاف قائل شد. و
یتگنشتاین، روانكاوی جنجالی و غیرعلمی اورا “اسطوره شناسی نیرومندی“ نام
نهاد . گروهی دیگر اورا یك اكسپرسیونیست و غیبگوی زوال فرهنگ درغرب بحساب می آورند.
فروید را نیز ازجمله متفكرینی می شمارند كه مانند ماركس و داروین موجب
تحولاتی درقرن بیست شد. یعقوب لاكان با انقلابی شمردن فروید ، میخواست رابطه
نظرات او با علم زبانشناسی را محكم كند. تاثیر مهم فروید روی جنبشهای ادبی مانند
دادائیسم و سوررئالیسم درآنجاست كه او گفته بود كه انسان از طریق
“ضمیرناخودآگاه“ و خلاقیت و حافظه غیرمنتظره و بدون طرح و برنامه، میتواند آثاری
نبوغ آمیز بیافریند. او غیراز علاقه به ادبیات، اطلاعات زیادی نیز در آن زمینه داشت و
میگفت كه باید به محتوا اهمیت داد و نه به فرم، و گرچه از شنیدن موسیقی لذت
نمی برد، ولی آثار زیادی پیرامون هنر و هنرمندان منتشر كرد. احترام او برای
داستایوسكی در آن حد بود كه رمان “برادران كارامازف“ اورا مهمترین داستان ادبیات
جهان نامید. بعضی از منقدین ادبی مدعی هستند كه اگر در آثار فروید بجای واژههای
(روانكاوی و علم)، كلمات (شعر و داستان) را قرار دهند، خواننده ممكن است تصور
كند كه آثار توماس مان و یا گوته را مطالعه میكند. گرچه او شكسپیر را “آن یاروی
انگلیسی“ نامید ولی درآثارش خویشاوندی نزدیكی به شكسپیر ملاحظه میشود.
فروید مدعی بود كه هیچكدام ازآثر نیچه و شوپنهاور را شخصا نخوانده، ولی امروزه
ثابت شده است كه اودر محافلی شركت میكرد كه نظرات این دورا مورد بحث قرار میدادند.
فروید خلاف مریدان و هوادارانش هیچگاه ادعا ننمود كه نظریه روانكاوی او یك
جهانبینی است . با این وجود درآغاز هزاره سوم میلادی اورا یكی از منتقدین واقعی
فرهنگ غرب بشمار می آورند . گروهی بحث روانكاوی اوراآغاز یك تئوری نجات و
رهایی از دین، و سكولار شدن روانشناسی بحساب می آورندو بعضی از نظریه های
او موجب شدند كه انسان پیرامون خود و جهان اطرافش قدری شناخت پیدا كند، و در
زندگی روزانه توجه به جریان احساسات كودكان و ارضانمودن پاره ای از خواسته های
آنان نقش مثبت تری بیابد . روان پزشكی او نه تنها بین اهل فن بلكه میان مردم عادی
نیز علاقمندانی یافت. فروید پایه گذار روانكاوی ؛یعنی یكی از شاخه های مهم
روانشناسی است كه نه تنها به تئوری بلكه به عمل درمانی نیز كمك نمود. او میگفت
كه برای هر پدیده و رفتاری میتوان دلایلی یافت یا آنان را شرح داد؛ حتا برای
فراموشی، رؤیا، و كابوس. او به دمكراتیك نمودن مقوله نبوغ نیز پرداخت چون طبق
نظر او هركس با تكیه بر ضمیر ناخودآگاه خود میتواند موجب كشفیات خارق العاده
ای شود . او چون انسان را موجودی خردگریز و ناراضی میداند، افكارش را در تضاد ب
ا عصر روشنگری قرار میدهند؛ چون براساس نظر او انسان گاهی اسیر ضمیر
ناخودآگاه است و نمیداند كه چه توانایی هایی دارد و به چه موضوعاتی واقف است .
فروید كوشید تا با كمك هیپنوتیزم به درمان هیستری بیماران روانی بپردازد، چون او
مشاهده كرد كه بیماران در شرایط هیپنوتیزم از طریق ضمیرناخودآگاه، مسائل
فراموش شده را دوباره بیاد می آورند. او نقش مؤثر ضمیرناخودآگاه را در جریان درمان
بیمار نشان داد، و میگفت هر آرزویی را كه انسان ارضا نكند موجب بیماری میشود
چون آن واقعیتی غیرطبیعی است و از نظر روانی، فعال و مزاحم در خاطره و مغز
انسان در جایی مخفی می ماند. ماركسیست ها تئوری روانكاوی اورا ایده
آلیستی،یكجانبه و تحت تاثیر غرایز حیوانی مخصوصا غریزه جنسی دانسته كه به
سایر رفتارهای انسان عمومیت داده شده است.
گرچه فروید آنزمان خودرا دركنار داروین و كپرنیك قرار میداد، امروزه اورا در ردیف
گوته و مونتاین قرار میدهند . نیچه پیش از فروید به مبحث ضمیرناخودآگاه در روان و
حافظه انسان پرداخته بود. فروید بدین دلیل زیر تاثیر نیچه و شوپنهاور است چون
كوشید تا ایدههای متافیزیك شوپنهاور را به روانكاوی عمومیت دهد، و دوئالیسم نیچه
درباره دو الهه فلسفی یعنی :دینوزیوس و آپولو، را به علم روانشناسی منتقل كند. او
ادامه دهنده تئوری داروین؛ كه انسان را از نسل میمون میداند، نیز است. تاكید فروید
روی غرایز انسانی یادآوری ریشه حیوانی بودن انسان ابتدایی است . در حالیكه
گروهی تاثیر دین و فرهنگ یهود را روی افكار، طنز و سبك تحقیق فروید بی تاثیر
نمیدانند. یونگ شاعر و رقیب فروید با طعنه گفته بود كه نباید روانكاوی را “علمی یهودی“ بحساب آورد.
گروه كوچكی هم فروید را یك شارلاتان می دانند كه در لباس علم، غیبگویی میكرد.
چون فروید میگفت كه هنر، دین، فلسفه و ادبیات ، همه محصول عقدهها و خواسته
های سركوب شده انسان هستند، منقدین وی اشاره میكنند كه انسان بیشتر از
آنست كه محصول احساسات، خردگریزی، و فرار از واقعیات باشد . گرچه فروید
خودانسان بافرهنگی بود ولی او هنر را محصول سركوب غرایز و آرزوهای ارضا
نشده میدانست .درنظر فروید، هنر و ادبیات، سوپاپ و هواكش آرزوها و عقدههای
سركوب شده انسان هستند. او دین را نیز یك بیماری روانی و اجباری انسان
میدانست كه به بهانه خدا در جستجوی استقلال از پدری است كه خواسته های ا
ورا
ارضا ننموده. و چون غالب انسانها هرگونه هنری را تحمل و مدارا نمی كنند، هنرمند
باید در خلاقیت آثارش خودرا نیز سانسور نماید كه ممكن است موجب ناهنجاریهای
روانی برای وی گردد .فروید برای انسان نخستین ارزش خاصی قایل بود ، چون بنظر
او انسان هنوز زیر فشار دیوار آهنین خودسانسوری رنج نمی برد.
سیگموند فروید در سال 1856 در شرق اتریش آنزمان بدنیا آمد و در سال 1939 ، د
ر
تبعید در لندن درگذشت. پدرش یكی از بازرگانان یهودی ثروتمند اتریش بود.
اودردانشگاه پزشكی و روانشناسی خوانده بود و مدتی استاد روانشناسی
دردانشگاه بود. وی مانند مونتاین، نویسنده مشهور فرانسوی، درآثاراتوبیوگرافیك
خود، با یك “من خیالی“ آغاز میكند. وی میگفت كه از نظر اخلاقی ضروری است كه
انسان بداند در یك واقعیتی زندگی میكند كه آخرین شكل آن، مرگ است .
فروید در زمینه های : علم، ادب، فرهنگ و روانشناسی ، خالق آثاری است؛ از
آنجمله : معنی خواب و رؤیا ، تشریح روانشناسانه زندگی روزمره، طنز و لطیفه و
رابطه آنها با ضمیرناخودآگاه، سه مقاله پیرامون تئوری روابط جنسی، آنسوی اصل
لذت، من و آن ، ماتم و افسرده گی، پیرامون خود پرستی، مونتاین و دین موحد،
درسهایی پیرامون روان پژوهی، آینده، رؤیا، و آرزو، شرارت و ناخوشایندی درفرهنگ،
و غیره . مجموعه آثار 10 جلدی او در سال 1970 منتشر شدند.