به گزارش ایسنا، فاطمه مادری است که یک پسر شش ساله دارد. کودکی که به هیچ وجه حاضر نیست از والدین خود جدا شود، با این که برای خود اتاق جداگانهای دارد، اما قبول نمیکند به تنهایی در اتاق خودش بخوابد و باید یکی از والدین در کنارش بخوابند. جدا کردن جای خواب کودک از جمله موضوعاتی است که ممکن است والدین زیادی با آن درگیر باشند. بسیاری از آنها نمیدانند باید چگونه این کار را انجام دهند تا به کودک آسیبی نرسد. در این رابطه با خانم ژیلا آهنگرزاده روانشناس بالینی به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
از چه سنی میتوان جای خواب کودک را جدا کرد؟ چه عواملی در این زمینه موثر هستند؟
یک الگوی مشخصی بر اساس پژوهش ارائه میدهیم، که مثلا از فلان سن کودک میتواند، تنها بخوابد. این یک الگوی کلی است. مهمترین عاملی که ما باید به آن توجه کنیم، وضعیت کودک است، این که آن فرزند در چه شرایط روحی قرار دارد، کودکان با همدیگر فرق میکنند. یکی از این موارد ، موضوع تک فرزندی یا چند فرزندی است. تک فرزندها قاعدتا وابستگی بیشتری به والدین دارند تا این که کودک خواهر یا برادری داشته باشند، در چند فرزندی چون کودکان کنار هم هستند، به همدیگر توجه میکنند. خود شما به عنوان یک بزرگتر اگر کسی مثل دوست، همکار یا اعضای خانواده کنار شما باشند، حس امنیت بیشتری به شما دست نمیدهد؟ قطعا همین طور است، کسی که او را قبول دارید و شما را تایید میکند، همه اینها خیلی موثر است.
ممکن است کودک در طول روز شرایط آشفتهای را تجربه کند. برای مثال ممکن است تنبیه شود، شاهد نزاع والدیناش باشد، حتی اگر این بچه ۱۰ ماهه باشد، صدای داد و بیداد والدین را بشنود. در نتیجه این بچه در شب که میخواهد بخوابد آشفتگی دارد، ممکن است شب ادراری بگیرد
مورد دیگر این است، که ممکن است کودک دچار آسیبی شده باشد، آسیب جسمانی، روانی، ممکن است بیمار باشد. ممکن است سن خیلی کمی داشته باشد. کودکانی که زیر شش ماه هستند، اینها خیلی نیاز به مراقبت دارند بحث تغذیه در اینها خیلی مهم است، ارضا نیازی مثل گرسنگی در کودک بسیار موثر است، چون دو سال اول تولد طبق نظریه رشد روانی – اجتماعی مرحله اعتماد در برابر بی اعتمادی است، یعنی اگر کودک در دو سال اول تولد به اندازه کافی مورد توجه والدین یا مراقبین(چون برخی از کودکان ممکن است والدینشان کنارشان نباشند) قرار نگیرند. این کودک در آینده جهان را تهدیدکننده میبیند. چون کودک دو سال اول تولد که نیاز به حمایت، توجه و مراقبت والدین دارد. کودکی که نیازهایش ارضا نشده است گرسنه بوده، غذا به او ندادند، یا جایش رو خیس کرده، عوضاش نکردند، سرش داد زدند به نیازهایش توجه نکردند در نتیجه کودک وقتی بزرگ میشود به صورت ناخودآگاه بدون این که متوجه باشد جهان را تهدیدکننده میبیند. ممکن است خودش از ازدواج یا فرزندآوری ترس داشته باشد. نتواند انتخاب رشته تحصیلی کند، ممکن است نتواند شغل انتخاب کند. همه را میگوییم، ممکن است، چون انسان قدرت اراده دارد، بنابراین از واژه امکان و احتمال استفاده میکنیم.
مورد دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که احتمال دارد، کودک در طول روز شرایط آشفتهای را تجربه کند. برای مثال ممکن است تنبیه شود، شاهد نزاع والدیناش باشد، حتی اگر این کودک۱۰ ماهه باشد، صدای داد و بیداد والدین را بشنود. در نتیجه شب که میخواهد، بخوابد آشفتگی دارد. ممکن است شب ادراری بگیرد.
مورد دیگری که خیلی موثر است و والدین گاهی اوقات نسبت به آن بیتوجهی میکنند این است که گوشی در اختیار کودک قرار میدهند و او فیلمهایی با محتوای پرخاشگرانه نگاه میکند، همین باعث میشود، شب بترسد.
آلبرت بندورا (یک نظریه پرداز در روانشناسی)، معتقد است که یادگیری در دوره کودکی بر پایه مشاهده است. یعنی کودک آن چه را که میبیند یاد میگیرد. تحقیقی روی کودکان ۷ سالهای که فیلمهایی با محتوای پرخاشگری نگاه میکردند، انجام شد، ۱۰ سال بعد در سن ۱۷ سالگی این کودکان بزهکار شدند. در اطرافیان خود نیز شاید مشاهده کرده باشید. موقعی که کودک با صحنههای خشونت بار مواجهه میشود حالا چه از طریق تلویزیون چه به صورت واقعی( صحنههای خشونت آمیز در خانواده، ساختمان، فامیل، خیابان و... )، این کودک دچار اختلال استرس پس از سانحه یا آسیب میشود. بزرگترها هم دچار این اختلال میشوند. اختلالی که بعد از سانحه رخ میدهد، ما را دچار استرس کرده و زندگی ما را مختل میکند. در کودک هم این اختلال شدید است چون کودکان تفکر انتزاعی ندارند، این تفکر از ۱۱ سالگی به بعد شکل میگیرد. یعنی کودک متوجه میشود که این شرایط موقتی است. برای مثال یک ساعت بعد از دعوا دیگر آرامش است. تا قبل از تفکر انتزاعی برای کودک هضم این شرایط سخت است. به این معنا نیست که برای کودک ۱۱ ساله سخت نیست آن هم تازه وارد تفکر انتزاعی شده است ولی به هر حال کسی که در سن ۳۰ سالگی صحنه خشونتوار را میبیند با یک کودک سه ساله، خیلی فرق میکند، ما تجربیات بیشتری داریم قدرت تجزیه و تحلیل داریم و میتوانیم از تفکر انتزاعیمان بهره بگیریم ولی کودک نمیتواند این کار را انجام دهد، سراسر ترس است.
درست است که جدا شدن مزایایی دارد با جدا شدن اتاق کودک از والدین، او حس استقلال را تجربه میکند. ما میتوانیم این کار را به صورت تدریجی انجام دهیم. میتوانیم او را تشویق به این کار کنیم، اگر مریض شد کنارش باشیم، اگر نیاز داشت کنارش باشیم وقتی خواباش برد بعد برویم تو اتاق خودمان
در حال حاضر اگر من به عنوان یک فرد بزرگتر در محیطی باشم که در آن خشونت باشد محیط را ترک میکنم. زمانی که موقعیت برایم ناخوشایند بود برای مثال میروم داخل خیابان دو ساعت پیادهروی میکنم اما یک کودک نمیتواند این کار را انجام دهد. یکی از دلایلی که این قدر سازمانهای حمایتگر نسبت به کودکان حساس هستند به خاطر همین است، چون آنها قشر آسیبپذیری هستند.
بنابراین زمانی که گفته میشود جای خواب کودک را باید از یک سن خاص جدا کرد این یک الگوی کلی است، وقتی میگوییم کی باید اتاق کودک را جدا کنیم سوال بعدی باید بپرسیم کدام کودک؟
والدین برای جدا کردن جای خواب کودک از چه راهکارهایی میتوانند استفاده کنند؟
درست است که جدا شدن مزایایی دارد با جدا شدن اتاق کودک از والدین، او حس استقلال را تجربه میکند. ما میتوانیم این کار را به صورت تدریجی انجام دهیم. میتوانیم او را تشویق به این کار کنیم، اگر مریض شد کنارش باشیم، اگر نیاز داشت کنارش باشیم وقتی خواباش برد بعد برویم تو اتاق خودمان. هفتهای یا دو هفته یک بار کنار کودک باشیم، تشویقاش کنیم بابت این که تنها خوابیده است. عروسک کنارش بگذاریم. کودک معمولا از یک عروسک لذت میبرد. قبل از این که بخواهد بخوابد برایش موزیک لذت بخش بگذاریم. قصه ای با محتوای آرام بخش برای او تعریف کنیم. به کودک اطمینان دهیم که در هر ساعتی از شب که از خواب بیدار شد، ما را صدا بزند، یا بیاید دم در اتاق ما در بزند، ما بیدار میشویم و میآییم پیش او.
وقتی این اطمینان را به کودک بدهید، در طول روز به اواسترس ندهید، اذیتاش نکنید، حرفهای تهدیدآمیز مثل من مامانت نیستم، یا چون این کار را کردی از پیش تو میروم، وقتی این حرفها را بزنید کودک شب خوابش نمیبرد.
اگر کودک شب از خواب بیدار شد یا جایش را خیس کرد، او را سرزش نکنیم، کتک نزنیم، تحقیرنکنیم، خیلی آرام او را در آغوش بگیریم. وسواس بازی در نیاوریم این که اول بخواهیم لباس کودک را عوض کنیم. باید اول او را در آغوش بگیریم و به او اطمینان بدهیم، بعد جایش را عوض کنید، قصه برایش تعریف کنید، کنارش تا هر زمانی که این کودک احساس آرامش کند، بمانیم.
وقتی کودک دچار مشکل روانی میشود یا یک صحنه خشونت باری دیده است، اگر پدر و مادر کنارش باشند اتفاقی نمیافتد. آن قدر وسواسی نگاه نکنیم که اگر در کنار کودک باشیم این میشود، نه این گونه نیست بلاخره کودکان بزرگ میشوند دچار تفکر انتزاعی میشوند. ما دنبال این هستیم که کودک استقلال را تجربه کند، این استقلال را باید به صورت تدریجی و بسته به شرایط آن کودک که روح اش مثل اثر انگشتش میماند و منحصر به فرد است. این شرایط را تجربه کند.
نکته دیگری هم وجود دارد، که فکر میکنید شاید مخصوص گذشته بوده است اما همین الان هم وجود دارد این است که متاسفانه کودک را میترسانند یا میگویند که من مامانت نیستم یا گرگ میآید تو را میخورد، کودک این را باور میکند مگر این که یک کودک خاص باشد و بگویید که دارد الکی میگوید.
زبان کلا در رشد شخصیت مهم است، چون شما با زبان حرف می زنید کودک تا زمانی که زباناش یک زبان روانی نشده است، آسیب پذیرتر است. چون نمیتواند بیان کند. معمولا با گریه یا خنده یا حتی واکنش زیستی مثل خیس کردن خود، میتواند به هیجانات واکنش نشان دهد بنابراین حتما اجازه بدهیم که رشد زبان هم در کودک آن قدری شکل بگیرد که او بتواند احساسات خود را بیان کند.