ایگو
از نظر Freud ، بنیانگذار روانکاوی شخصیت انسان داری سه ساختار شامل اید (Id)، ایگو (Ego) و سوپرایگو (Superego) است. من یا ایگو به دومین ساختار شخصیت در نظریه Freud اطلاق میشود که در اثر نیروهای موجود در نهاد به وجود میآید[1]. عملکردهای ایگو شامل ارتباط با واقعیت، تنظیم و کنترل نیروهای غریزی، روابط موضوعی، پردازش تفکر، عملکردهای دفاعی و عملکردهای ترکیبی، قضاوت است[2].
توانمندی ایگو (Ego strength) به ظرفیت من برای اداره تقاضاهای متعارض اید، سوپرایگو و مقتضیات واقعیت بیرونی اشاره دارد و به میزانی که من قادر به ایجاد تعادل کارکردی نباشد شخصیت فرد درگیر اختلال خواهد شد[1]. بنا بر تعریف Strafave نیرومندی من توانایی ایگو برای مواجه با واقعیت بیرونی است، زمانی که من بین خواستههای اید، سوپرایگو و محیط بیرون تعادل برقرار کند[3].
قدرت ایگو متغیر مهمی در عملکرد انسان به شمار میرود. اصطلاح قدرت ایگو به توانایی فرد برای برخورد مؤثر با خواستهای رقابتآمیز و موقعیتهای توانفرسا و برای عملکرد مؤثر بهرغم خواستها و توقعات این نیروهای متعارض، به کار میرود. بنابراین، وجود یک ایگو قدرتمند باعث میشود که نشانههای آسیب روانی را از خود کمتر نشان دهند، و در برابر تنش ناشی از شرایط فشارزای زندگی تحمل و ظرفیت کافی داشته باشند. از طرف دیگر ضعف ایگو موجب میشود که ارگانیسم از دنیای بیرونی به دنیای درونی برگردد و به خودش عقبنشینی کند[4].
یکی از عوامل تأثیرگذار بر سلامت روان از دیدگاه روان پویشی (Psychodynamic Approach)، توانمندی ایگو است. ایگو نقش مهمی را در عملکرد روانشناختی ذهن بر عهده دارد. سلامت و بیماری تابعی از توانایی ایگو برای اداره مناسب فشار امیال متأثر از غرایز برای تخلیه است، به گونهای که در تضاد شدید با محدودیتهای دنیای واقعی و سوپرایگو نباشد. به این ظرفیت ایگو برای اداره تقاضاهای متعارض اید، سوپرایگو و مقتضیات واقعیت بیرونی، توانمندی ایگو اطلاق میشود و به مقداری که ایگو نتواند یک تعادل کارکردی ایجاد کند، شخصیت درگیر بیماری خواهد شد. آسیبشناسی روانی نیز هم بر اساس تعارضات ایجاد شده و ناتوانی ایگو جهت برقراری تعادل بین سطوح شخصیت قابل فهم است و هم از راه فهم شیوهای که فرد تعارض را کنترل میکند، یعنی از راه مکانیزم های دفاعی ایگو درک میشود[5].
از آنجایی که ایگو وظیفه مدیریت سیستم روانی را بر عهده دارد تمام مشکلات روانی، زمانی ظاهر میشوند که ایگو نتواند به مسئولیتهایش عمل کند. در مجموع اینکه توانایی ما برای کنار آمدن با زندگی، یعنی تعادل روانی ما، به توانایی و قدرت ایگو در جهت غلبه بر فشارهای گوناگونی که بر آن وارد میشود، بستگی دارد[7]. بنابراین ایگو بیماران باید برای تحمل اضطراب، راهها و روشهایی را داشته باشد، تا در کاهش فشار روانی ارزشمند و مؤثر واقع شود و بتواند رویدادها را تحت کنترل خود در بیاورد[4].
Freud بر آن بود که بروز اختلالات روانی نتیجه تثبیت(Fixation) در مراحل ابتدایی رشد است که این تثبیتها سبب بروز نقایصی در رشد و کارکرد ایگو میشود[6]. ناتوانی در پروراندن فرایندهای من مانند قضاوت و استدلال اخلاقی واقعیت سنجی میتواند همانند تثبیتهای اولیه جنسی یا پرخاشگری به آسیب روانی منجر شوند. از این رو کسی که من رشد نایافتهای دارد برای سازش با واقعیت فاقد آمادگی خواهد بود[7].
نیرومندی پایین من با اختلالات شخصیت از قیبل شخصیت ضد اجتماعی، وابسته، و اجتنابی و تکانش گری ارتباط دارد. تکانش گری میتواند حکایت از نوعی خودکنترلی ضعیف باشد، به علاوه آنها با مطالعه مقالات و نظریههای نیرومندی من، یک ارتباط بین نیرومندی من پایین و اضطراب را مشاهده کردند که میتواند زمینهساز از دست رفتن کنترل بر روی افکار هوشیارانه و فقدان تأثیرگذاری بر محیط باشد[7]. وضعیتی که یافتههای Higgins آن را تأیید میکند. او دریافت قدرت من پایین با نشانههای افسردگی از قبیل احساس گناه و فقدان عقاید تأثیرگذاری بر محیط ارتباط دارد[8]. Davis و همکاران نیز نشان دادند که عدم توانمندی ایگو باعث پایین آمدن عزت نفس میشود و هردوی اینها با اضطراب مرگ در ارتباط هستند [9]. در یک پژوهش نشان داده شد توانمندی ایگو از سن و جنس تأثیر نمیپذیرد و همین ویژگیها باعث شده است که کاربرد زیادی در تحقیقات داشته باشد[6].
همچنین در پژوهشی دیگر نشان داده شد در مقیاسهای قدرت ایگو افراد الکلی از افراد غیر الکلی ضعیف تراند [10].
یکی دیگر از تواناییهای ذهنی که شباهت زیادی با توانمندیها و کارکردهای ایگو دارد فراشناخت (Metacognition) است. فراشناخت اصطلاحی است که اولین بار توسط Flavell در زمینه حافظه بکار برده شد. او فراشناخت را شناخت درباره شناخت میدانست یا بهطورکلی فراشناخت را چگونگی کنترل شناخت تعریف کرد[11]. به گفته "سیف" فراشناخت به قبل از Flavell برمیگردد به گفته وی نخستین بار Harlow یک سلسله آزمایش را در مورد میمونها انجام داد که در این آزمایش هرچه میمونها مسائل بیشتری را حل میکردند در حل مسئله تواناتر میشدند یعنی میمونها یاد میگرفتند که چگونه یاد بگیرند[12].
طبق گفته Brown و همکارانش فراشناخت انواع آگاهی درباره شناختها با فرایندهای اجرایی تصمیمگیری است که موجود انسانی باید هم فرایندهای شناختی را انجام دهد و هم پیشرفت آنها را بررسی کند. فراشناخت به اطلاعاتی که فرد در مورد نظام شناختی خود دارد گفته میشود. با رشد و گسترش نظام شناختی در انسان، مجموعهای از فرایندهای شناختی و نظارتی نیز شکل میگیرد که به گستردگی همان فرایندهای شناختی است که موجب کارایی، انعطاف حافظه، یادگیری هدفمند و آگاهانه میشود. به عبارت دیگر مهارتهای فراشناختی به صورت مهارتهای آگاهی دهنده عمل میکنند که در طی یادگیری و پردازش اطلاعات مورد استفاده ذهن قرار میگیرند و جریان این پردازش را تسهیل میکنند. به طور کلی، کیفیت حافظه و یادگیری به فراشناخت وابسته است[12].
آنچنانکه Kuhn و Dean توضیح میدهند فراشناخت در روانشانسی شناختی اغلب به عنوان شکلی از کنترل جامع شامل نظارت و حداکثر خودتنظیمی (Self-regulatory) است[14]، نکتهای که توسط سایر محققین تأیید شده است[8]. یکی از مؤلفههای فراشناخت نظارت شناخت است که تعدادی از محققین میگویند شامل برنامه ریزی، نظارت و ارزیابی میشود[18-15]. برنامه ریزی شامل شناسایی و انتخاب استراتژیهای مناسب و تخصیص منابع است، و میتواند شامل هدف سنجی، دانش پیش زمینهای فعال و بودجهبندی زمان هم باشد. نظارت شامل توجه به درک و انحام وظیفه و آگاهی از آن است و همچنین میتواند شامل خود سنجی باشد. و سرانجام ارزیابی به عنوان ارزشگذاری تولیدات و فرایندهای نظمبخشی یادگیری تعریف میشود و شامل بازبینی و اصلاح اهداف فرد میشود[18].
همچنین کدیور میگوید اطلاعات فراشناختی شامل اطلاعات فرد در مورد فرایندهای کنترلکننده نظام پردازش است. از این رو در نظریه پردازش اطلاعات، اطلاعات فراشناختی مجموعه دانشی است که هر فرد باید در مورد ویژگیهای مراحل حافظه و کنترل کنندههای آن داشته باشند[19].
نخستین بار Wells و Matthews با ترکیب رویکرد طرحواره و پردازش اطلاعات الگوی فراشناختی را بر مبنای مدل عملکرد اجرایی خودتنظیمی (Self-Regulatory Executive Function) جهت تبیین و درمان اختلالت هیجانی معرفی کردند[20].
نقش فراشناخت در اختلالات روانشناختی از طریق الگوی پردازش اطلاعات به وسیله Wells و Matthews توسعهیافته است. در الگوی S-REF آسیبپذیری در مقابل اختلالات روانشناختی، تداوم و حفظ این اختلالات با نشانگان شناختی توجهی مرتبط است که این نشانگان با تمرکز زیاد بر خود، بازبینی تهدید، پردازش نشخوار گونه، فعالسازی باورهای مختل و راهبردهای خودتنظیمی مشخص میشود. این الگو نقش فراشناخت را در آسیبپذیری در مقابل اختلالات روانشناختی و تداوم آن پیشبینی میکند[21].
شواهد حمایتکننده نشان دهنده ارتباط میان ابعاد فردی فراشناخت و طیف وسیعی از اختلالات روانشناختی نظیر افسردگی، اختلال اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی، خودبیمار انگاری، اختلال وسواسی-اجباری، اختلال استرس پس از سانحه، نگرانی آسیبشناختی و استرس ادراک شد است[34-22]. در عین حال مطالعات مختلف نشان میدهند که بین زن و مرد در ابعاد مختلف فراشناخت یعنی دانش فراشناختی، راهبردها و نظارت و کنترل فراشناختی تفاوت معنیداری وجود ندارد[38-35].
اکنون سؤال این است با توجه به شباهتی که فراشناخت با کارکردهای ایگو از جمله قضاوت و ارتباط با واقعیت دارد؛ چه رابطهای بین فراشناخت و توانمندی ایگو وجود دارد؟ با توجه به تأثیر همسویی که فراشناخت و توانمندی ایگو در ایجاد اختلالات روانی دارند به نظر میرسد رابطه مثبت معنیداری بین این دو متغیر وجود داشته باشد. این پژوهش به منظور بررسی و مطالعه سؤال و فرضیه فوق انجام شده است. با توجه به تفاوت دیدگاهایی که فراشناخت و ایگو از آن اقتباس شدهاند (فراشناخت و روانکاوی) پاسخ مثبت به این سؤال میتواند قدمی در راه نزدیکی دیدگاههای مذکور به هم باشد.
روشها
این پژوهش با توجه به هدف آن، از نوع بنیادی است. و در عین حال از نظر روش از نوع پژوهشهای توصیفی و همبستگی است؛ زیرا هدف آن بررسی رابطه فراشناخت و توانمندی ایگو در بین دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد است. جامعه آماری پژوهش حاضر دانشجویان دختر و پسر دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده علوم تربیتی و روانشاسی میباشد که در بین آنها در نهایت و پس از حذف و ریزشها 69 نفر (18 زن و 49 مرد) مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. تعداد نمونه برمبنای حداقلهای مورد نیاز در پژوهشهای همبستگی و علی-مقایسه ای تعیین شده است. حداقل تعداد نمونه برای اجرای آزمون همبستگی برابر 30 و برای t برای دو گروه مستقل- که اغلب در پژوهشهای علی-مقایسه ای کاربرد دارد، 15 نفر است[39] که در این پژوهش با توجه به تعداد نمونه و زیرگروه های زن و مرد، شرط مورد نظر محقق شده است.
روش نمونهگیری بهصورت در دسترس و در عین حال داوطلبانه بوده است، بدین صورت که محقق قبل از توزیع آزمون در بین اعضای نمونه با تک تک آنها مصاحبه نموده و رضایتشان را جلب نموده است. طبیعی است بیشتر کسانی که مورد مصاحبه قرار گرفتهاند به دلیل عدم رضایت، در نمونه نهایی جای نگرفتند و نمونه تنها شامل کسانی ست که داوطلبانه و با رضایت کامل پرسشنامهها را تکمیل نمودهاند. متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش شامل توانمندی ایگو، فراشناخت و جنسیت است.
دادههای جمع آوری شده با استفاده از نرم ابزار SPSS 23 و روشهای آمار توصیفی شامل میانگین و انحراف استاندارد و روشهای پارامتریک آمار استنباطی شامل همبستگی پیرسون و t برای دو گروه مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با توجه به اینکه حجم نمونه کم بود برای ارزیابی نرمال بودن دادهها از آزمون شاپیرو-ویلک استفاده شد و با توجه به اینکه معنی داریهای به دست آمده برای متغییرهای فراشناخت و توانمندی ایگو 241/0 و 83/0 بود. میتوان ادعا کرد پیش فرض نرمال بودن دادهها در سطح معنیداری 05/0P≥ برقرار است و میتوان از آزمونهای پارامتریک استفاده کرد.
ابزار این پژوهش دو پرسشنامه فراشناخت و توانمندی ایگو بود. پرسشنامه فراشناخت برای ارزیابی میزان توانمندی فراشناخت دانشجویان مورداستفاده قرار گرفت. این پرسشنامه توسط محققین و متناسب با اهداف پژوهش حاضر، مرکب از سه بخش دانش شناختی- هیجانی، نظارت شناختی- هیجانی و راهبرِد و برنامهریزی طراحی و ساخته شده است. تعداد اولیه سؤالات 84 سؤال بود که پس از اجراها و مصاحبههای متعدد و نظرخواهی از محققین و متخصصین حوزه فراشناخت به 27 سؤال کاهش یافت. شیوه پاسخ دهی به سؤالات به صورت مقیاس شش درجهای لیکرت به صورت کاملاً مخالفم نمره 1، مخالفم نمره 2، تا حدی مخالفم نمره 3، تا حدی موافقم نمره 4، موافقم نمره 5 و کاملاً موافقم نمره 6 بود. شیوه پاسخ دهی سؤالات معکوس به صورت برعکس انجام میشود. پایایی پرسشنامه بر اساس آلفای کرنباخ و به شیوه دو نیمه سازی به ترتیب برابر 86/0 و 89/0 بود. روایی صوری و محتوا این آزمون توسط 15 نفر از متخصصین حوزه فراشناخت مورد بررسی و تأیید و در مواردی مورد اصلاح قرار گرفته است.
پرسشنامه قدرت ایگو برای ارزیابی توانمندی های ایگو شرکت کنندگان مورد استفاده قرار گرفت. این پرسشنامه توسط Markstrom و همکاران ساخته شده است[41]. این پرسشنامه داری 64 سؤال و 10 زیرمقیاس شامل امید، خواسته، هدف، شایستگی، وفاداری، عشق، مراقبت و خرد است. عبارات پرسشنامه بر روی یک مقیاس پنج درجهای لیکرت به صورت کاملاً با من مطابق است نمره 5، کمی با من مطابق است نمره 4، نظری ندارم نمره 3، کمی با من مطابق نیست نمره 2 و اصلاً با من مطابق نیست نمره 1 نمره گذاری شده است. شیوه پاسخ دهی سؤالات معکوس به صورت برعکس انجام میشود. بالاترین نمرهای که فرد میتواند اخذ نماید 300 و پایینترین نمره 60 میباشد. نمره بالا در این آزمون به معنی سطح بالای قدرت ایگو است. نمره فرد در این پرسشنامه از حاصل جمع نمره فرد در سؤالات بدست میآید.
روایی صوری و محتوا و سازه پرسشنامه قدرت ایگو را مورد تأیید قرار گرفته است. پایایی آن با روش آلفای کرنباح 68/0 گزارش شده است. پایایی سیاهه بر روی نمونه ایرانی برابر 91/0 و پایایی دونیمه سازی آن برابر 77/0 گزارش شده است[7]. پایایی این پرسشنامه در پژوهش حاضر با روش آلفای کرنباخ برابر 64/0 است.
یافته ها
نتایج آمار توصیفی نشان میدهد 71 درصد شرکت کنندگان مرد و 29 درصد زن بودند. محدوده سنی شرکت کنندگان که تمامی آنها از دانشجویان مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه فردوسی مشهد بودند بین 20 تا 58 سال بود. میانگین و انحراف استاندارد سن شرکت کنندگان 2/7±28، میانگین و انحراف استاندارد توانمندی ایگو 29±226 و میانگین و انحراف استاندارد فراشناخت 6/40± 5/301 بود.
همبستگی پیرسون نشان میدهد که بین فراشناخت و توانمندی ایگو همبستگی قدرتمند مثبت معنیداری (62/0) وجود دارد (001/0P≤). این نتیجه نشان میدهد که هرچه توانمندی ایگو بیشتر و به اصطلاح ایگو قدرتمندتر باشد فراشناخت نیز نیرومندتر است و برعکس هرچه فراشناخت قویتر باشد توانمندی ایگو نیز بیشتر است. میزان بالای ضریب همبستگی بالاتر از 6/0 میباشند که نشانه قدرت این رابطه است.
همچنین نتیجه آزمون t برای دو گروه مستقل نشان داد که بین میانگین توانمندی ایگو و فراشناخت زنان و مردان در سطح 05/0≥P تفاوت معنیداری وجود ندارد. این نتیجه نشان میدهد که جنسیت هیچ تأثیری در فراشناخت و توانمندی ایگوی شرکت کنندگان نداشته است.
بحث
همانطوری که نتایج آزمون همبستگی پیرسون نشان میدهد بین توانمندی ایگو و فراشناخت رابطه مثبت معنیداری وجود دارد. به این معنی که هرچه توانمندی ایگو بیشتر باشد فراشناخت نیز قویتر است و بالعکس. این نتیجه نشان میدهد که بین این دو مفهوم رابطهای قویی وجود دارد و فرض پژوهش مورد تأیید قرار گرفته است. فراشناخت و توانمندی های ایگو در ایجاد اختلالات روانی تأثیری همسو و هم جهت دارند. بدین صورت که نقص هردوی آنها باعث ایجاد اختلالات روانی و قدرت آنها سبب کاهش بروز این اختلالات است[9-7 و 24-22 و 33-26]. بنابر این موضع، نتیجه حاضر مورد انتظار است. در توضیح بیشر رابطه مثبت ایگو و فراشناخت میتوان گفت ایگو مفهومی کلیتر و گستردهتر از فراشناخت است و به طور کلی شامل فعالیتهای شناختی از جمله قضاوت و واقع بینی و پردازش فکر میشود[7، 2]. به نظر میرسد فراشناخت نیز در کنار همین مفاهیم شناختی یکی از قابلیتها و توانمندیهای ایگو محسوب میشود. فراشناخت به عنوان یک مفهوم تازه که با تحت پوشش قرار دادن برخی توانمندیهای ذهن که جهت نظارت و خود ارزیابی ابداع شده است[41] نیز میتواند به توانمندیهای ایگو اضافه شود.
میتوان تصور کرد که اگر مفهوم فراشناخت زودتر ابداع میشد قبل از اینها میتوانست وارد حوزه توانمندیهای ایگو و فضای روانکاوی شود. با توجه به تعریفی که Freud درباره ضمیر خودآگاه میدهد[43]، میتوان نزدیکی قابل توجهی بین این مفهوم داینامیکی و فراشناخت به عنوان مفهومی شناختی یافت. از نظر Freud زمانی که فرد به یک ایده آگاهی دارد و یا به عبارتی از کنشهای روانی خود باخبر است در واقع آن ایده و یا به طور کلی کنش روانی متعلق به نظام خودآگاه است. اگر فرد نسبت به یک ایده یا کنش روانی آگاه نباشد آن ایده یا کنش روانی به نظام ناخودآگاه متعلق است. در واقع در نظام Freud از ابتدا کنش روانی و ایده وجود دارد بدون آنکه فرد نسبت به آن آگاه باشد. با اضافه شدن آگاهی ایده وارد فضای خودآگاهی میشود.
در واقع در نظام خودآگاه فرد از ایده و فکرش آگاهی و شناخت پیدا میکند. این قابلیت بسیار شبیه به موضوع شناختِ شناخت است که روانشناسان شناختی نگر آن را فراشناخت مینامند. به عبارت دیگر میتوان گفت ما نسبت به آنچه که فراشناخت نداریم آگاه هم نیستیم و یا اینکه آگاهی ما ناپخته و اولیه است. با توجه به قرابت دو مفهوم فراشناخت و توانمندی ایگو، اگر در زمان Freud مفهوم فراشناخت ابداع شده بود، بعید نبود Freud برای توضیح و تصریح دیدگاهش درباره خودآگاهی از آن استفاده مینمود. چنانچه Freud در مقالهاش درباره ضمیر ناخودآگاه و ضمن بحث درباره نظریه توپوگرافیکش درباره ناخودآگاه و خودآگاه، میگوید[42] میتوان روانکاوی را از این هم بیشتر توسعه داد بهشرط اینکه از دیدگاهی دیگر کمک گرفت. میتوانیم بهصورت خوش بینانه ای تصور کنیم شاید منظور او چیزی شبیه به همین دیدگاه فراشناخت بوده است که میتواند ناخودآگاه و خودآگاهی را بهصورت واضحتر و در عین حال پیچیدهتری توضیح دهد و همچنین ذهن را به طبقات شناخت و فراشناخت تقسیم میکند و بر ظهور ساختارهای نظارتی خود نظم بخش و در عین حال کنترلکننده تأکید میکند؛ چیزی شبیه به ساختارهای نظارتگر و کنترلکننده سوپرایگو و ایگو –گرچه Freud بعدها نظریه ساختاریش را ارائه داد. در عین حال شاید توضیح بیشتر چگونگی پیوند بین توانمندیهای ایگو و توانایی فراشناختی، نشانهای اولیه دال بر ظهور دیدگاهی جامعتر باشد که Piaget امیدوار بود از پیوند بین نظریه روانکاوی و شناختی ایجاد شود[43].
نقش فراشناخت در آموزش و یادگیری، در پژوهشهای بسیاری آشکار شده است[46-44]. اکنون با توجه به رابطهای که بین فراشناخت و توانمندی های ایگو وجود دارد میتوان برای توانمندیهای ایگو هم در بحث آموزش و یادگیری نقشی اساسی متصور بود. در واقع برداشت تلویحی و یا فرضیهای که میشود از رابطه مثبت فراشناخت و توانمندی های ایگو داشت این است که هرچه ایگو توانمندتر باشد توانایی یادگیری و پیشرفت تحصیلی نیز بیشتر است و اصولاً بحث آموزش و یادگیری و پیشرفت تحصیلی در دیدگاه تحلیلی میتواند با دومین ساختار شخصیت یا همان ایگو در ارتباط باشد و نه با دیگر ساختارها. بنابراین لازم است جهت بهبود یادگیری افراد در درمانهای تحلیلی بر روی افزایش قدرت ایگو تمرکز نمود.
نتیجه دیگر که از این پژوهش حاصل شد این است که جنسیت با هیچیک از مفاهیم فراشناخت و توانمندی ایگو در ارتباط نیست. این نتیجه با پژوهشهای قبلی همخوان است[6،10،35،36،37،38]. به نظر میرسد همانطوری که بین فراشناخت زنان و مردان تفاوت معنیداری وجود ندارد بین توانمندی های ایگوی دو جنس نیز تفاوت معنیداری وجود ندارد که البته با توجه به رابطه نیرومند بین فراشناخت و توانمندی ایگو این نتیجه قابل پیشبینی بود. با توجه با نتیجه این پژوهش و اکثر پژوهشهای قبلی به نظر میرسد جنسیت نمیتواند به عنوان عاملی باشد که بر فراشناخت و سوپرایگو اثر داشته باشد.
نتیجه گیری
توانمندیهای ایگو و فراشناخت دو مفهوم از دو دیدگاه به ظاهر متفاوت (روانکاوی و فراشناخت) هستند. این پژوهش نشان داد که این دو مفهوم ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و حوزه تاثیرگذرای مشترکی در کنشهای روانی و ذهنی دارند. به طرز خوش بینانه ای میتوان گفت تداوم تلاشها در این حوزه میتواند اشارهای باشد به نزدیکی و پیوند محتمل دو دیدگاه روانکاوی و فراشناختی در آینده و همچنین شروع تلاشی باشد برای ایجاد نظریهای جامعتر –همانطوری که Piaget پیشبینی کرده است- که میتواند به نحو بهتری فرایندهای ذهنی و روانی را تبیین نماید. به نظر میرسد چنین دیدگاه جامعی میتواند در تبیین اختلالت روانی مراجعین و آسیبهای یادگیری یادگیرندگان مؤثر باشد. این دیدگاه برعکس سایر دیدگاهها میتواند هم بعد آسیبشناسی روانی و هم بعد اختلالات یادگیری را دربرگیرد و در تبیین احتمالی آنها بکوشد.
تا بدان جا که نگارندگان اطلاع دارند پژوهش درباره رابطه فراشناخت و توانمندی ایگو تاکنون انجام نشده است. این مسئله هم محدودیتهایی جهت دسترسی به پیشینه پژوهش ایجاد میکرد و هم در نوع خود میتوانست فرصت جدیدی برای پژوهش جدید در تحقیقات آینده باشد. پیشینه ای به طور مشخص در حوزه رابطه بین فراشناخت و توانمندی ایگو وجود ندارد و این موضوع برای اولین بار در این مقاله بررسی شده است و این موضع در عین حال که به بحث نوآوری و خلاقیت در پژوهش مربوط میشود از دشوارهای کار است. لذا پیشنهاد میشود جهت بررسی بیشتر و تأیید این رابطه از نگاه دیگر محققان، لازم است این پژوهش از سوی دیگران مجدداً انجام شود تا وجود و یا عدم وجود اثر هرگونه سوگیری احتمالی در نتایج که ممکن است به نظر نگارندگان و یا هر عامل دیگری مربوط باشد کنترل شود.
پیشنهاد میشود فرضیه حاصل پاراگراف دوم بحث، مبنی بر اینکه هرچه ایگو توانمندتر باشد توانایی یادگیری و پیشرفت تحصیلی نیز بیشتر است در پژوهشی مجزا، در آینده مورد تحقیق قرار گیرد.